آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و برگ درخت

دیروز صبح آرینایی رو بردم پارک. حسابی بازی کرد. موقع برگشتن گفت میشه از این برگها بردارم و بیارم خونه تا با هاشون بازی کنم. من هم گفتم بله اشکالی نداره. کلی خوشحال شد و 10 تا برگ برداشت. تا رسید خونه اونها رو شست بعد هم اومد و گفت مامانی با حوله شما خشکشون کردم.!!!!!!!!! ببین چقدر تمیز شدن. ...
24 آذر 1391

آرینا و دندانپزشکی

بعد از اون زمین خوردن لثه آرینا کم کم خوب شد ولی یکی از دندونهای جلو و بالای دخملی طلا شروع به تیره شدن کرده من که خیلی نگران بودم تصمیم گرفتم روزی که ماماجی وقت دندانپزشکی دارند آرینا رو هم ببرم تا دکتر دندوناش رو معاینه کند. امروز عصر ماماجی وقت دندانپزشکی داشتند. من چون تازه از سر کار برگشته بودم تنبلی کردم و آرینایی رو نبردم. فقط گفتم اگه ممکنه از دکتر سوال کنند که با دندون آرینایی چه کنیم و آیا مشکلی داره یا نه؟ وقتی اومدن گفتند دکتر گفته حتما در اثر اون ضربه به ریشه دندونش آسیب وارد شده و احتمالا باید دندونش کشیده بشه چون اون ریشه عفونت میکند و ریشه بقیه دندونه...
18 آذر 1391

آرینا و آلودگی هوا2

ما رفتیم شمال و روز ٥ شنبه برگشتیم. هوا عالی بود. آرینا از صبح تو حیاط بازی می کرد چون روزها هوا خیلی خوب و گرم بود. نفسمون جا اومد. وقتی هم که رسیدیم تهران داشت بارون می اومد. هوا خیلی بهتر شده.  ...
16 آذر 1391

آرینا و آلودگی هوا

هوا خیلی خیلی آلوده شده. دیگه اصلا جای نفس کشیدن نیست. آرینا تو خونه حبس شده. دلم براش می سوزه. امروز صبح که رفتم سر کار سر درد گرفتم. به خاطر آلودگی شدید 2 روز کل تهران تعطیل شده. ما هم تصمیم گرفتیم دخملی رو برداریم و بریم شمال. بلکه یه هوایی بخوره. البته 1 ساعت قبل از اینکه اخبار اعلام کنه تعطیله، من از محل کار با بابایی تماس گرفتم و گفتم بیا آخر هفته بریم شمال هوا خیلی کثیفه. خب به امید خدا فردا از این همه دود فرار می کنیم. امیدارم به آرینایی هم خوش بگذره. ...
13 آذر 1391

آرینا و سکسکه

الان داشتم یه مقاله در رابطه با سکسکه جنین می خوندم یاد آرینا عسلی افتادم. وقتی تو دل مامانی بودی حداقل هفته ای ٤ بار سکسکه میکردی!! من کاملا متوجه می شدم و این روند سکسکه منو کلافه می کرد. هر وقت شروع به سکسکه می کردی من بلند می شدم راه می رفتم و چند سوره می خوندم و باهات صحبت می کردم. هر دفعه حدود ٥ تا ١٠ دقیقه طول میکشید. البته تقریبا هر وقت آب زیاد می خوردم یا چند ساعتی میشد که چیزی نخورده بودم این اتفاق می افتاد. حالا نمی دونم واقعا به این موضوعات مربوط بوده یا بصورت اتفاقی همزمان می شدن. فدای سکسکه ات بشم کوچمول مامان ...
8 آذر 1391

آرینا و غذا خوردن

از این هفته شروع کردم به آریناطلا آموزش تنهایی غذا خوردن رو می دهم. یعنی خودش غذا بخوره و من دیگه با قاشق غذا دهانش نگذارم. البته قبلا بعضی غذا ها مثل ماکارونی و کتلت و چند جور دیگه رو خودش می خورد. خدا کنه زود موفق بشم. روز اول خوشش اومد. روز دوم نصفه خورد و گفت مامان بقیه رو خودتون بهم بدید.. خدا روز های بعد رو به خیر کنه!!!!!! ...
5 آذر 1391

آرینا و ترک لیوان سوراخدار

آرینا عسلی هیچ وقت شیشه شیر نخورد ولی از حدود یکسالگی همه چیز با لیوان سوراخدار می خورد. و چون موقع خواب دراز کشیده می تونست باهاش شیر بخوره خیلی دوستش داشت. تا اینکه در جریان عروسی خاله یاسی لیوانش ترک برداشت. اول من خیلی ناراحت شدم و رفتم براش یک لیوان جدید خریدم ولی بعد از گذشت دو هفته پشیمون شدم و  با خودم فکر کردم که دیگر بزرگ شده و ٣ ساله است و خوب نیست حتی فقط موقع خواب هم از این لیوانها استفاده کند. به دخمل طلایی گفتم این لیوان هم شکست و گم شد فقط همون موقع چون می خواست بخوابه بهانه گرفت که تو لیوان بزرگا نمی تونم بخوابم و شیر بخورم. ...
4 آذر 1391

آرینا و کفشدوزک

امشب داشتم کاهوها رو برای سالاد برگ برگ می کردم که وسطش یه کفشدوزک کوچولو پیدا کردم. بردم دادمش به آرینایی کلی ذوق کرد. اولش کفشدوزک از سرما تکون نمی خورد. کم کم راه افتاد و آرینا کلی باهاش بازی کرد. حدود یک ساعتی باهاش سرگرم بود، جلوش روزنامه می گذاشت تا از روی روزنامه ها راه بره. خونه رو پر روزنامه کرده بود. یک مرتبه دیدم کفشدوزک داره پرواز میکنه. رفت تو اتاق آرینا، ترسیدم بره تو تخت خواب آرینا و شب بره تو گوش یا دهانش. گرفتمش و از در انداختمش بیرون. آرینایی باهاش خداحافظی کرد.    ...
4 آذر 1391