آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و چهارشنبه سوری

بالاخره چهارشنبه سوری اومد. ما رفتیم خونه ماماجی. آرینایی کلی بازی کرد. امسال خاله یاسی هم دیگه اونجا نبود. ولی ما پای ثابت اونجایییم. جای دایی آرش هم خیلی خالی بود. دلم براشون یه ذره شده. هوا خیلی سرد شده بود دیدم آرینایی می لرزه گفتم چی شده؟ گفت سردمه. من خیلی ترسیدم خدا کنه سرما نخوره. فوری رفتم و پتو آوردم و پیچیدم دورش. خیلی خوش گذشت.   ...
30 اسفند 1391

عید داره میاد دخملی!

وای چند روز دیگه عیده. امسال سال کبیسه است و ما ٣٠ روز داریم. آرینا همچنان منتظر چهارشنبه سوریه. خیابونها خیلی شلوغ نیست آخه خیلی ها دیگه رفتن مسافرت. آرینا از دیدن سبزه ها و ماهی ها و وسایل سفره هفت سین در مغازه ها هیجان زده میشه. امسال احساس میکنم که نوروز رو تازه داره درک میکنه. هر لحظه از زندگی خدا رو شکر میکنم به خاطر این عسل که بهمون داده. آرزو دارم نوروزی که پیش رو داری ، آغاز روزهایی باشد که آرزو داری ... ...
27 اسفند 1391

تاثیر باردار شدن آرینا برروی سایز پای مامانی!

با اینکه تاکنون مطالعات بسیاری در مورد تغییر سایز پای زنان پس از زایمان انجام گرفته اما هیچ یک از این مطالعات به دائمی بودن این تغییر اشاره نکرده است. نیل سگال، متخصص و استادیار ارتوپدی و توانبخشی در دانشگاه یووا می‌گوید:‌ من همیشه از زنان زیادی می‌شنیدم که قصد خرید کفش جدید دارند و اغلب آنان تازه نوزادی به دنیا آورده بودند. این موضوع موجب شد تا مطالعات بیشتری در این باره انجام دهم. به گفته متخصصان، تغییر سایز پای زنان ممکن است به دلیل وزن اضافه‌ای باشد که در طول حاملگی متحمل می‌شوند. این وزن فشار بیشتری روی پای زنان وارد می‌کند و ممکن است قوس پاهای آنها را نیز کمی صاف کند. بعلاوه، در طول حاملگی هورمون‌های...
24 اسفند 1391

آرینا و سرزمین عجایب

امشب خانم طلا رو بردیم سرزمین عجایب. هواپیم سوار شد، هلیکوپتر سوار شد ماشین بازی کرد. ٢ مدل چرخ و فلک سوار شد یه بازی کامپیوتری هم انجام داد. از ذوق نمی دونین چیکار میکرد. فداش بشم الهی. اینها تقریبا آخرین وقایع سال ٩١ هستن. امسال هم داره کم کم تموم میشه. امیدوارم سالی سرشار از شادی و سلامتی در پیش رو داشته باشی عسلی طلا. ...
23 اسفند 1391

آرینا و خاطرات جنینی

شروع   تا چند وقت پیش نبودم. اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم و فعلا برای خانه، دل مامانی جون را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت صاحب خانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه !!!!!!!!! اظهار وجود هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد.   زندان گاهی وقت ها فکر میکنم مگه چه کار بدی کردم که مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟!!!!!!!!!     فرق اینجا با آنجا ...
22 اسفند 1391

آرینا و سبزه عید

امروز من و آرینایی گندم خیس کردیم تا سبزه عید به موقع حاضر بشه. آرینا هر یک مشتی رو که ریخت دعا کرد. برای سلامتی خوشحالی و خوشبختی همه. من هم بهش گفتم برای وسعت رزق و روزی هم دعا کن. فدات بشم الهی که هر دعایی که میکرد بعدش میگفت آمین. یه دعای اختصاصی هم برای خاله یاسی و دایی آرش کرد. انشااله سال آینده سالی سرشار از شادی و سلامتی برای همه و ما باشه.آمین یا رب العالمین ...
18 اسفند 1391

آرینا و برف بازی

وااااااااااااااااای بالاخره برف اومد دیگه نا امید شده بودم. اصلا فکر نمی کردم برف بیاد. خدا رو شکر آرینایی حسابی با خاله یاسی و عمو مجتبی برف بازی کرد. یه آدم برفی هم درست کردیم. اینقدر خسته شده بود که ظهر یه دو ساعتی کاملا مدهوش خوابید. این هم عسکهایی که قول داده بودم.   اسکیموی بد اخلاق آدم برفی ورژن یک   آدم برفی ورژن دو ...
18 اسفند 1391

آرینا و یک پولی دستمون بیاد!

  چند وقت پیش کف دستم می خارید. من هم به شوخی به مهدی گفتم: کف دستم می خاره یه پول بزرگی دستمون میاد که نگو. آرینایی که این رو شنید گفت یعنی چی مامانی؟ من هم خواستم سر به سرش بزارم، گفتم: اگه کف دست آدم بخاره یعنی یه پول بزرگ دستش میاد. یکم فکر کرد و رفت. چشمتون روز بد نبینه از اون روز هر جاش که میخاره میدوه میاد میگه مامانی مامانی یه پول گنده ایی دستمون میاد. حالا فرق نمیکنه که پشتش بخاره یا کف پاش یا دلش و یا هر جای دیگش! دور سرت بگردم که اینقدر دلت پاکه و همه چیز رو زود باور میکنی. ولی جالبه که بگم از اون روز هر وقت کف دستش بخاره یه پولی دست ما میاد! ...
18 اسفند 1391

آرینا و ماهی قرمز

امروز برای دختر گلم یه ماهی قرمز کوچولو خریدم. خیلی خوشحال شد. تا رسید خونه کتابهاش رو آورد و گذاشت جلو تونگ و شروع کرد براش کتاب خوندن. بعد هم که کانال پرشین تون رو براش روشن کردم گفت ماهی کوچولو بیا با هم کارتون ببینیم. یه کم یخ دادم بریزه تو آب ماهی که آبش خنک بشه، رفت و اومد دید یخها تو آب نیست با هیجان به من گفت وااای مامانی همه یخهاش رو خورد.  ...
16 اسفند 1391