آرینا و چهارشنبه سوری
بالاخره چهارشنبه سوری اومد. ما رفتیم خونه ماماجی. آرینایی کلی بازی کرد. امسال خاله یاسی هم دیگه اونجا نبود. ولی ما پای ثابت اونجایییم. جای دایی آرش هم خیلی خالی بود. دلم براشون یه ذره شده. هوا خیلی سرد شده بود دیدم آرینایی می لرزه گفتم چی شده؟ گفت سردمه. من خیلی ترسیدم خدا کنه سرما نخوره. فوری رفتم و پتو آوردم و پیچیدم دورش. خیلی خوش گذشت. ...