گفته بودم که شبی که رفتیم خونه عمو هادی آریسا مریض بود. متاسفانه آرینا عسلی، من و بابایی هم از آریسا گرفتیم. ساعت 4 صبح روز شنبه آرینا من رو بیدار کرد و گفت دلم درد میکند . تو همین گیر و دار که فکر میکردم چرا دلش درد گرفته. هر چی خورده بود برگردوند. سریع متوجه شدم که ویروس گرفته. تا حاضر بشیم و بریم بیمارستان کودکان 2 بار دیگه هم برگردوند. تو بیمارستان هم یه مقدار کم برگردوند. دکتر معاینه اش کرد و گفت یه آمپول بزنه و شربت ضد دل درد هم بخوره اگه تا 6 ساعت دیگه دل دردش خوب نشد باز بیاریدش. الهی بمیرم اولین بار بود که آمپول میزد. یه کوچولو خیلی ...