آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و هدیه عمو پستچی 2

دیروز باز هم عمو پستچی (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) برای دختر قشنگم کتاب آورد. واقعا چقدر کتابهای جالب و خوبیه. اسم یکی چیستم من؟ خلاصه کتاب : چیستان همیشه یکی از بازیهای شیرین و سرگرم کننده در بین کودکان و حتی بزرگسالان بوده است. چیستان اگر به صورت شعر باشد، لذت بیشتری به این بازی و سرگرمی می دهد. در این کتاب، چیستانها با زبان شعر از خود حرف می زنند و نشانه های خود را یکی یکی معرفی می کنند. تصاویر زیبای کتاب نیز به خواننده کمک می کند. در پایان نیز نام هر چیستان آورده شده است. و دومی کاش یک برادر داشتم. خلاصه کتاب : ویلی دوست داشت یک برادر داشته باشد، یک برادر بزرگ ‏و قوی که...
22 آذر 1392

آرینا و رژلب

چند وقتی بود که آرینا همش می خواست رژلب بزنه. با اینکه من خودم خیلی اهل آرایش نیستم ولی دخملی علاقه عجیبی به این لوازم داره که البته می دونم تو این سن کاملا طبیعیه. با اینکه براش میز آرایش گرفتم ولی چون رژ اون رنگ نداره و مصنوعیه راضی نمیشد. اول از روانشناسی شروع کردم کلی هر دفعه باهاش صحبت کردم که تو همین طوری خیلی خوشگلی و مث فرشته ها هستی. ولی نشد که نشد و میگفت خب می خوام خوشگلتر بشم. براش میگفتم که اینا یه مواد خطرناکی دارن که آدم رو مریض میکنه و از اونجا که سوال بعدی رو همیشه حاضر داره میگفت تو اخبار گفته مامانی؟ و در کل این روشها موفقیت آمیز نبود. اصرار من برای استف...
20 آذر 1392

آرینا و آدامس جرقه ای

یادش بخیر وقتی بچه بودیم یه پودرهایی بود که به آدامس جرقه ای معروف بود. وقتی می ریختیم دهنمون تا آب بشه تمام مدت جرقه میزد و تق تق میکرد. من خیلی دوسشون داشتم. چند روز پیش تو یه پاساژ دیدمشون. برای آرینایی گرفتم. وقتی خورد خیلی براش جالب بود وقتی گفتم من هم وقتی کوچولو بودم عاشق اینها بودم بیشتر هیجان زده شد. یاد بچگی ها بخیر. چه روزهایی بود. راستی بازم داره بارون میاد من خیلی خوشحالم. ...
18 آذر 1392

برای عمر و جون مامان

یک ترانه میتواند لحظه ای راتغییر دهد. یک ایده می تواند دنیایی را عوض کند یک قدم می تواند سفری را آغاز کند اما یک دعا می تواند هر ناممکنی را ممکن کند. دعا میکنم تمام ناممکنهایت ممکن شود. آرزو دارم ناخواسته بدست آوری آن چیزهایی را که خواسته هایت هستند آن گونه که با خود بیاندیشی، آیا کسی برایم آرزویی کرده است...؟! ...
15 آذر 1392

آرینا و برف

امروز صبح وقتی خواستیم بریم بیرون با تعجب فراوان دیدیم که داره برف میاد. آرینا تا برفها رو دید گفت الان خاله یاسی داره میره بیمارستان که داداشی رو دنیا بیاره؟ آخه بهش گفته بودیم وقتی برف بیاد داداشی هم دنیا میاد. گفتم نه مامانی این برفا زودتر اومدن. یکم دیگه هم صبر کن تا داداشی بیاد. همه چیز رو برای داداشی می خواد. امیدوارم وقتی دنیا اومد هم اینجوری باشه. راستی قرار شد یاسی اسم نی نی رو بگذاره رادین . من که خیلی از این اسم خوشم میاد. همه بی صبرانه منتظر تشریف فرمایی نی نی کوچولو هستیم. ...
15 آذر 1392

آرینا و رانا

یه چند وقتی بود که تو فکر تعویض ماشین بودیم. خیلی فکر کردیم و گشتیم تا آخر تصمیم گرفتیم رانا بخریم. از اون موقع تا زمان تحویل ماشین آرینایی همش تو خیابون رانا پیدا میکرد. از روزی هم که تحویل گرفتیم عاشقش شده و میگه مامانی وقتی رانا خراب شد مزدا 3 بخریم. رانا رو هم خیلی جالب یانا تلفظ میکنه و ما کلی میخندیم. چنان ذوق میکنه که یکی ندونه فکر میکنه اصلا ماشین ندیده. آخه وقتی آرینایی دنیا اومد یه 206 صندوقدار داشتیم که حدود 1 سال و نیمگی دخملی برای خرید خونه فروختیمش و یه سمند دست دوم خریدیم که به قول آرینا درب و داغون بود. این شد که آرینا از وقتی خودش رو شناخت سمندی ر...
10 آذر 1392

آرزوهای من برای آرینایی

برایت آرزو می‌كنم. روزهای شــــاد ، فوق‌العاده و داشته باشی.   خیلی خودت رو با مشغول نكن؛ مواظب خودت باش ؛ برای خودت قشنگ‌قشنگ بخـــر. امیدوارم از آسمون برات بباره كه بتونی باهاش یه یا شایدم بخری و هیچ‌وقت به نیاز زیادی نداشته باشی؛ فقط باش و برو. راستی... فكر خوبی كه و بیشتر بخوری ولی زیــــاد نخور ؛ هیچوقت با دوستت نكن .   بهترین آرزوها رو برای خودت و ت آرزو دارم؛ ...
9 آذر 1392

آرینا و آزمایشگاه

امروز آرینایی رو بردیم آزمایشگاه بیمارستان پارس تا آزمایشات چکاپش رو انجام بده. خیلی شلوغ بود. حدود نیم ساعتی معطل شدیم تا نوبتمون شد. من از قبل برای آرینایی توضیح داده بودم که برای چه کاری داریم میریم. داخل اتاق نمونه گیری یه دختر بچه حدود 8-9 ساله بود کهگویا رگش رو پیدا نمی کردن و حسابی جیغ و فغان میکرد. تا ما وارد شدیم یکی از خانومهایی که مسئول خونگیری بود گفت وای این چقدر کوچولوئه. یکی دیگه پرسید چند سالشه؟ گفتم چهار سال. مگه مسئول خونگیری از اصفال ندارین؟ من تماس گرفتم و گفتن هر روز یجز جمعه ها بخش نموه گیری اطفال دارین. همون خانم جواب داد داریم ولی برای بچه های زیر دو ساله. گفتم ...
8 آذر 1392

آرینا و آریسا 2

امشب عمو رضا اومدن خونه ما. آرینا طبق معمول با آریسا خوش اخلاقی نکرد کلی با هم دعوا کردن و اصلا نگذاشتن ما بفهمیم چه میکنیم. نمی دونم چرا این دخملی با بچه های همسنش بازی نمیکنه. وقتی آرینا فهمید که آریسا از دایناسورش می ترسه. اونو روشن میکرد و دنبالش میکرد. اون هم فرار میکرد و جیغ میزد. از دست این بچه ها. طبق معمول وقتهایی که مهمون داریم شام دو سه لقمه بیشتر نخورد و از خستگی ساعت 10/30 خوابش برد. ...
29 آبان 1392