آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و بیماری ویروسی

1391/3/18 22:00
نویسنده : مامانی
858 بازدید
اشتراک گذاری

آخی بالاخره اون روزهای کذایی تموم شد.

دیگه مردم از غصه.

پنج شنبه صبح زود حرکت کردیم که تعطیلات رو بریم شمال.

تو راه خیلی خوب بود هم هوا خنک بود و هم ترافیک کم.

حدود ساعت نه رسیدیم خونه عزیز.

آرینا یی دویدی تو حیاط و کلی بازی کردی.

بعدش هم یکسر رفتیم بیرون.

دم غروب من داشتم کار انجام می دادم که یکدفعه گفتم آرینا بیا بوست کنم.

نمی دونم چرا!! تا پیشونیت رو بوسیدم دیدم تب داری.

سریع رفتم و درجه رو آوردم و دیدم بله حدود نیم درجه تب داری.Smiley

از ترس داشتم می مردم.

به بابایی گفتم. ولی هر دو حدس زدیم که رودل کرده باشی.

تا صبح تب داشتی و من اصلا نخوابیدم حتی یک لحظه.

تا می خواست خوابم ببره بلند می شدم و راه می رفتم که نکنه خوابم ببره و

خدای نکرده تبت بره بالا.

صبح هنوز تب داشتی ولی یکبار رفتی دستشویی.

من خوشحال شدم و فکر کردم که دیگه تبت قطع می شه

ولی این اتفاق نیافتاد و اون روز هم تبت قطع نشد.

فردا صبحش یعنی شنبه راه افتادیم و برگشتیم تا ببریمت دکتر و

دلیل این تب مشخص بشه.

من و بابایی دل تو دلمون نبود.

عصر رفتیم پیش دکتر خودت گفت چون علائمی نداره فقط همون استامینوفن رو بدید

تا 5 روز باید تب قطع بشه و اگر نشد باید آزمایش ادرار و خون بدید

تا دلیل تب معلوم بشه.

اون شب هم تب ادامه داشت.

فردا که روز چهارم بود من صبح خواستم بهت شیر موز بدم که دیدم

روی زبونت 3 تا جوش زده.Smiley

سریع بقیه دهنت رو چک کردم و دیدم توی لب و داخل لپت هم آفت زده.

مردم از ترس. هر چی با دکترت تماس گرفتم جواب نداد.

با یکی از دکترهای بیمارستان کودکان تماس گرفتم و موضوع رو براش گفتم.

گفت من الان میرم بیمارستان سریع بیار تا معاینه اش کنم.

ما هم سریع تو رو بردیم اونجا و بعد از معاینه گفت که این یه بیماری ویروسی است

و تازه تعداد آفت های دهانت خیلی کمه خیلی از نی نی ها تا توی حلقشون آفت زده.

من خیلی ناراحت شدم.

یه دهانشویه داد که با پنبه بزنم روی آفتها تا زودتر خوب بشن.

ولی بخاطر تب گفت بهتره آزمایش عفونت ادرار بدین .

آزمایش رو هم بردیم بیمارستان پارس.

من که از بس گریه کرده بودم دیگه جون نداشتم.

سر 6 ساعت تب می کردی و بعد از خوردن استامینوفن تب قطع می شد تا 6 ساعت بعد.

ولی روز پنج خدا رو شکر تا شب تب قطع شد.

ما که مردیم و زنده شدیم.

نی دونی وقتی برات آش بختم و با نی تونستی بخوری چقدر خوشحال شدم.

از گرسنگی نمی دونستی چطور بخوری.

آخه بخاطر آفتهای دهنت هیچی نمی تونستی بخوری.

الهی بمیرم برات.

هزاران بار دعا کردم که خدا هیچ نی نی رو مریض نکنه و مراقب همشون باشه.

کاش می شد انتخاب کرد و من به جای تو مریض می شدم.

خیلی ضعیف شدی. انشااله زودتر خوب خوب بشی و قدرت قبلب رو بدست بیاری.

خیلی دوست دارم. خدا رو هر لحظه هزاران بار شکر میکنم که تو عسلی طلا رو به ما داد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان روژین
20 خرداد 91 15:07
خاله جون امیدوارم دیکه مریض نشی عزیزم


مرسی خاله جونم. انشااله روژین جون هم همیشه سالم باشه.بوس
مامان روژین
20 خرداد 91 15:09
حالا دیگه خوب بخور تا حسابی قوی و تپل مپل شی


چشم. سعی می کنم.