آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

دخملی ومدرسه

حسابی سرمون با مدرسه و کلاس رفتنت شلوغ شده. شبها ساعت 9 از خستگی غش میکنی. حسابی دوست پیدا کردی و باهاشون مشغولی. خیلی خوشحالم که روی پای خودت وایسادی و بدون حضور من از پس همه کارهات بر میای. سلامت و شاد و موفق باشی یدونه مامان. ...
18 مهر 1395

روزت مبارک کودک مامان

روز جهانیت مبارک کودک نازنینم. همین که هنوز یادته بچه ای با اینکه مدرسه ای شدی, دلم آرومه, همینکه هنوزم با دیدن اسباب بازی جدید یه عالمه ذوق میکنی, قند توی دلم آب میشه.خیلی خیلی آرزو میکنم کودک وجودت ه ماره سرزنده و شاداب بمونه و روشنایی و نور ببخشه.  ...
16 مهر 1395

دخملی و دندون افتاده

بالاخره دندون لق بالا هم افتاد. واااااااااای خیلی وضعش بد بود. کج از یه گوشه آویزون بود و تو هم برای کشیدنش مقاومت میکردی. امروز صبح دم در تا سرویس بیاد یه عکس از دندونت انداختم. ظهر که اومدی تا خندیدی گفتم اوا دندونت کو؟ خندیدی و گفتی تو مدرسه یهو افتاد. آخییییییش خدا رو شکر راحت شدی. غذا نمی تونستی بخوری. حالا واقعا بی دندون شدی. زیباترین تصویر یه بچه هفت سال وقتیه که دو تا دندونای بالاییش با هم می افته. فدای خودت و دندونت بشم. ...
5 مهر 1395

دخملی و سرویس

اولین روز سرویسی شدنت مبارک. برای همه چیز تبریک. نفر دوم سوار شدی و نفر آخر پیاده شدی. البته چون همیشه با ماشین تنها اینور و اونور میریم و کولر روشنه، خیلی وضعیت سه نفر عقب به مذاقت خوش نیومد. ولی مشکلی نیست کم کم باید با سختی ها هم روبرو بشی. ...
4 مهر 1395

دخملی و بوفه

امروز روز دوم مدرسه پول گرفتی تا بری بوفه. چنان ذوق داشتی که نگو. ظهر که اومدی گفتی مامان یه چیپلت خریدم تازه ته پولمو هم داد. اولین خرید تنهاییت مبارک. عزیزم خوشحالم که غیر انتفاعی نرفتی. اینجا چیزهای بیشتری برای زندگی یاد میگیری. دیگه هم از اون تیتیش بازیا خبری نیست. امروز خانم معلم پایین مشقت نوشته بود: فرشته بهشتی     خوب و عالی نوشتی فدات بشم من فرشته کوچولوی مامان. ...
4 مهر 1395

دخملی کلاس اولی

ای جااااااااااااااااااانم. بالاخره امروز رو دیدم. دخمل ناناز من کلاس اولی شد. عزیزم نور چشمم از صمیم قلب برات سلامتی و موفقیت آرزو میکنم. ان شاء الله روزی خاطرات دانشگاه رفتنت رو بنویسم. معلم کلاس اولت خانم العمانی و مدرسه ات هم حضرت مریم . از تعطیلی پیش دبستانی تا حالا شماره ی روزایی رو که تا باز شدن مدرسه مونده بود ازم پرسیدی. بعد از اون هر از گاهی مثلا هفته ای, دو هفته ای یک بار ازم میپرسیدی چقدر دیگه مونده و من حساب کتاب میکردم عدد میدادم. حالا دیگه از تعداد انگشتای دستتم کمتر مونده که به قول خودت بری کلاس اول. امروز رو با ماماجی رفتیم جشن شکوفه ها.   دسته جمعی بردیمت گذ...
31 شهريور 1395

دخملی و اسباب کشی

هفته آینده اسباب کشی داریم. خیلی به سرعت خونه مون فروش رفت و یه خونه خوشگل پیدا کردیم. حالا هم داریم به سرعت برق و باد وسایل جمع میکنیم. هم خوشحالی هم ناراحت. تجربه ای کاملا متفاوت و جدیده برات. آینه و قران رو تو بردی خونه جدید چون قدمت واقعا خیره. به همه جا هم چهار قل خوندی. ان شاء الله در پناه خدا روزهای شاد ی و همراه با سلامتی در خونه جدید داشته باشیم. ان شاء الله. ...
6 شهريور 1395

دخملی و دندون لق

همین الان موقع خوردن بستنی یخی دندون لقت افتاد!!!!!!!!! خیلی با مزه شدی. آخه نوک زبونی صحبت میکنی و نبودن دندان جلو و بالا سمت راست که نقش اصلی تو صحبت کردنت داره خیلی خیلی جالبه. فرشته دندون هم برات بیست هزار تومن پول آورد و منم سریع رفتم باهاش برات یخچال اسباب بازی که خیلی دوست داشتی خریدم. بی دندونی مبااااااااااارک. ...
20 مرداد 1395