آرینا و کلمات عجیب
دیروز آرینا اومد بره دستشویی، موقع پوشیدن دمپایی پاش یکم سر خورد. سریع اومد بیرون و گفت مامانی پام سر خورد جنستیک رفتم. فکر کنم منظورش ژیمناستیک بود. ...
آرینا و شب آرزوها
لیلة الرغائب ؛شب آرزوها ،شبی که هزاران ملائک بر زمین فرود می آیند تا تو هرآنچه می خواهی آرزو کنی و خداوند بی صبرانه منتظر شنیدن است تا اجابت کند آنچه تو می خواهی! آرینا امشب نماز خوند و کلی دعا کرد. خوش به حالش حتما همه آرزوهاش برآورده میشه، فرشته کوچولو ما. به امید برآورده شدن حاجت همه. آمین یا رب العالمین ...
آرینا و ماماجی
دو روز پیش ماماجی مرخص شدن. ولی هنوز پاشون کامل خوب نشده. دکتر چند تا آمپول داده و گفته احتمال زیاد تا هفته آینده خوب خوب میشه. انشااله ...
آرینا و پرتقال برای ماماجی
ماماجی هفته پیش زمین خورده بودن. و بعد از چند روز دیدیم که پایین پاشون قرمز شده و این قرمزی بیشتر میشه. وقتی رفتن دکتر گفت که عفونت کرده و باید دارو بخورن و اگر دارو ها تاثیر نکرد باید بستری بشن تا آنتی بیوتیک تزریقی بگیرن. متاسفانه با داروها خوب نشدن و دیروز بستری شدن. قرار شد من برم بیمارستان پیششون چون خاله یاسی که با رادین کوچولو درگیر بود. آرینا رو گذاشتم پیش بابایی تا برم. موقع رفتن آرینا دوید و رفت و به زور کشو میوه های یخچال رو کشید و دو تا پرتقال آورد و گفت این ها رو ببرین برای ماماجی دوست دارن. فدای دخمل مهربونم بشم من. امیدوارم ماماجی زود خوب بشن و بیان خونه. آممممممممممممم...
آرینا و کیش
کیش که حسابی خوش گذشت. آرینا دریا هم رفت و حسابی بازی کرد. شنهای دریای جنوب خیلی نرمتر از دریای شمال و سفید تر و درشتر بود چون از ساییده شدن مرجانها ایجاد میشن. آرینا کلی عکس گرفت که پیش خاله یاسی مونده. در اسرع وقت حتما عکسهات رو هم میگذارم. ...
آرینا و مسافرت کیش
هفته آینده می خوام آرینایی رو ببرم کیش. خیلی اونجا رو دوست داره. با خاله یاسی و رادین و ماماجی میریم. فکر کنم خیلی خوش بگذره. آرینا که از الان داره لحظه شماری میکنه. برگشتم خاطراتت رو مینویسم، دخملی طلا. ...
آرینا و پیش دبستانی
دیروز با آرینایی رفتیم برای مصاحبه پیش دبستانی. همه جای مدرسه رو با هم دیدیم و آرینا هم رفت برای نقاشی و من هم رفتم برای صحبت در مورد مسائل مدرسه. اوضاع بد نبود. حالا قراره باهامون تماس بگیرن. شهریه یکم بالا بود ولی اگه جای خوبی باشه و آرینا عسلی اونجا احساس شادی و نشاط داشته باشه و برای رفتن هر روز لحظه شماری کنه، هر طور شده میفرستمش. از وقتی اومدیم همش میگه مامانی کی میرم مدرسه. من اونجا رو خیلی دوست دارم. امروز هم حدود 8 صبح منو بیدار کرد و گفت مامانی پاشین صبحونه بخوریم بریم مدرسه. ...
آرینا و سی دی بلاگ
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ جون. دومین سری سی دی بلاگ آرینایی هم اومد. یعنی تا حالا حدود 510 پست وبلاگ سی دی و آرشیو شده. دیگه نگران از بین رفتن خاطراتت نیستم. ممنون نی نی وبلاگ عزیز که تمام زحماتم رو به خوبی نگه داری میکنی. ...
آرینا و باز هم شمال
آخر هفته قبل ما باز هم رفتیم شمال. عزیز و پدربزرگ از مکه اومدن و ما رفتیم دیدنشون. برای آرینا هم سوغاتی آوردن. یکی از اون سوغاتی ها یه عروسک که گریه میکنه. آرینا خیلی خوشش اومد و اسمش گذاشته ستاره. این دفعه هم هوا یکم سرد بود و نشد آرینا خیلی بازی کنه. ولی فکر کنم دو سه هفته بعد که بریم هوا حسابی گرم شده باشه. با آریسا هم هم بازی کردن و هم دعوا. انشااله همیشه شاد و سلامت باشی مامانی. ...