دخملی و اولین اردو
دیروز برای اولین بار دخملم رو فرستادم اردو.
شب تا صبح خوابم نبرد که بری یا نه.
قلبم تو دستم بود.
نمیدونستم باهات بیام یا نه.
بالاخره با مامان یکی از دوستات همراه شدم و دنبالت اومدم.
البته شما اصلا متوجه نشدین.
من دورادور مراقبت بودم.
رفتین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای جشن روز
جهانی کودک.
ولی از استرس نتونستم تنها رهات کنم.
بهت خیلی خوش گذشت.
منم کلی خسته شدم.
اولین تجربه استقلالت مبااااااااااااااااااارک عزیزترینم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی