آرینا و شیر خشک
وقتی آرینایی تازه دنیا اومده بود من هر نوع شیر خشک و
سر شیشه ای رو که فکر کنید امتحان کردم تا بلکه
دخملی شیر خشک رو هم کمکی بخوره و
موقع سرکار رفتن من مشکلی نداشته باشه.
ولی به هیچ عنوان نه شیشه شیر و نه پستونک و نه شیر خشک رو خورد.
مثل اینکه شعارش شده بود " نه شیشه شیر نه شیشه شیر مامان همیشه"
بالاخره با هر سختی بود اون روزها گذشت.
حالا هم از این ور بوم افتاده تا غافل میشیم میره سر قوطی
شیر خشک رادین و ازش میخوره.
دیروز که من و یاسی سرمون گرم صحبت بودیم و ماماجی هم در حال
خوابوندن رادین، آرینا از فرصت استفاده کرد و
قوطی شیر خشک رو برده بود زیر میز و دلی از عزا در آورده بود.
وقتی که میخواست قوطی رو سرجاش بذاره من دیدمش.
سریع متوجه موضوع شدم و یه گوشه چشمی نگاهش کردم که فرار کرد زیر میز.
بعد از چند دقیقه صداش کردم و ازش پرسیدم
چرا بدون اجازه این کار رو انجام داده که به دروغ گفت از ماماجی اجازه گرفته.
گفتم تو چشمات داره کلک زن مینویسه. زود چشماش رو بست.
گفتم نوشته ها اومد رو پلکت. با دستاش چشمش رو گرفت.
گفتم فایده نداره نوشته اومد رو دستت.
گفت اجازه نگرفتم ببخشید.
گفتم دیگه اینکار رو تکرار نکنی ها. گفت چشم.
بعد هم سوال کرد مامانی چرا تا کلک میزنم تو چشمام مینویسه.
گفتم خب دیگه اینطوریه. اگه دروغ بگی من از تو چشمات میخونم.
چه دنیایی دارن این فسقلیها.
ماماجی و خاله یاسی که از خنده داشتن منفجر میشدن.
میگم حالا چند تا قاشق خوردی؟ میگه نمیدونم.
گفتم مگه میشه ندونی. احتمالا فکر کرد که الان تو چشماش مینویسه.
زود گفت یه 4-5 تا قاشقی (پیمونه).
واااااااااااااااااااااای خدا از دست تو وروجک.