آرینا و هدیه فرشته مهربون
هفته پیش آرینا باید آزمایش خون میداد.
خیلی ناراحت بود و میگفت من آزمایش دوست ندارم.
من خیلی احساس بدی داشتم و برای رفع غصه آرینا دنبال راه حل میگشتم.
تا اینکه یه راهی به ذهنم رسید. صداش کردم و گفتم دیشب موقع خواب
فرشته مهربون اومد پیشم و گفت روزی که آرینا میخواد بره آزمایش من
یه عروسک قشنگ براش هدیه میارم و تو صندوق عقب ماشین میذارم.
چشمای آرینا برق زد و گفت واقعا؟
گفتم بله.
آخر شب عروسکی رو خریده بودم کادو کردم و گذاشتم تو صندوق عقب.
صبح زود تا آرینا رو صدا کردم که باید بریم با خوشحالی بیدار شد و
لباس پوشید. تو آسانسور همش با من و باباییش راجب هدیه فرشته مهربون صحبت کرد.
و تو پارکینگ سریع دوید طرف در صندوق و تا در باز شد کلی ذوق کرد.
فرشته مهربون به وعدش عمل کرده بود و یه عروسک خیلی ناز اونجا بود.
آرینا هم راحت اومد آزمایش. البته موقع نمونه گیری یکم گریه کرد که زود آروم شد.
اسم هدیه اش رو هم گذاشت خورشید.