آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و باز هم شیطونی خطرناک

1392/4/5 17:40
نویسنده : مامانی
151 بازدید
اشتراک گذاری

آخ آخ آخ از دست این آرینایی.

دیروز که براش عطر گرفتم برای اینکه زیاد نزنه

گفتم ببر بذار تو اتاق ما جلو میز آرایش، هر وقت

لازم بود برو بزن.

التماس کرد که تو اتاق خودم روی میز باشه.

گفتم باشه ولی باهاش شرط و پی

کردم که هی نره عطر بزنه.

تا شب یه دو باری از من اجازه گرفت و رفت به

دو تا از عروسکهاش عطر زد.

ساعت حدود 12 شب بود که دراز کشیده بود بخوابه.

من هم داشتم تلویزیون می دیدم ولی از آیینه ای که مشرف

به اتاقش بود حواسم بهش بود.

یک لحظه دیدم داره چشماش رو می ماله 

و در همون موقع

با گریه از اتاق اومد بیرون و گفت مامانی عطر پاشید تو چشمم.


سریع بغلش کردم و بردم چشمش رو شستم ولی

بخاطر بود تند اسانس که حتما از مجرای اشکی وارد حلقش

شده بود بالا آورد.

گفتم اشکالی نداره. الان خوب می شی.

چون این اتفاق برای خودم هم افتاده بود اول خیلی نگران نشدم.

ولی چون این آرینا بود و خیلی کوچیک و احتمالا چشمم حساس تر

با اورژانس تماس گرفتم. پرستار پشت خط هم گفت اگه عطر الکل داشته

باشه خدای نکرده به قرنیه آسیب میزنه.

حتما ببریدش بیمارستان فارابی ویزیت بشه.

من ترسیده بودم و نمی خواستم ببرمش بیمارستان دولتی

اون هم این موقع شب که حتما اونجا پر انترن بود.

مرکز چشم پزشکی نور رو زنگ زدم تعطیل بود

بیمارستان نور هم جواب نداد.

در این بین آرینا گفت مامانی چشمم خودش داره بسته میشه.

دیدم یه مقداری ورم کرده و گفت خوب هم نمی بینم.


با بیمارستان پیامبران تماس گرفتم چون می دونستم

بخش فوق تخصصی اطفال داره، گفت بیارینش.

سریع با بابایی بردیمش اونجا

باباجی هم که با من در تماس بودن تا از وضعیت آرینا

با خبر بشن و به من در پیدا کردن بیمارستان خوب کمک میکردن

سریع اومدن اونجا.

دکتر بعد از ویزیت گفت که مشکلی نیست

و در بخش اورژانس چشمش رو شستشو دادن.

حدود ساعت 2 شب بود که برگشتیم.

امروز صبح که آرینا بیدار شد

خدا رو شکر هیچ اثری از قرمزی و ورم و درد نیست و

دیدش هم میگه خوبه.

جونم به لبم رسید. عطر رو قایم کردم و گفتم چون این اتفاق افتاد

فرشته مهربون عطر رو برده و هر وقت لازم داشتی

فقط برای من میاره تا برات بزنم و دوباره ببره.


از دکتر چشمش هم وقت گرفتم

تا برای چکاپ ببرمش .

خدا رو هزاران بار شکر کردم که خطر رو رفع کرد.


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)