آرینا و بیست سوالی2
با آرینا رفته بودیم بیمارستان کودکان چون شلوغ بود قرار شد با بابایی
بشینن تو ماشین و هر وقت نوبتش شد من زنگ بزنم که
بیاین. نگو اونا هم برای اینکه حوصله شون سر نره با هم بیست سوالی
بازی می کردند.
موقع برگشتن وقتی من و آرینا خواستیم دم در خونه ماماجی پیاده بشیم
آرینا رو کرد به باباییش و گفت: رفتی خونه یه پر تو دستت قایم کن
و از خودت بپرس چیه. باشه؟
ما دوتایی زدیم زیر خنده. در ادامه هم گفت: زود نگی چیه ها اول بگو
پنگوئنه؟
فدات بشم که فقط به بازی فکر میکنی نه به نحوه اجراش.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی