آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و خداحافظی با پتویی

1391/10/10 18:28
نویسنده : مامانی
126 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره از دست این پتویی راحت شدیم.

داستان از این قراره که:

دیروز، یعنی ٠٩/١٠/١٣٩١ وقتی که

از سر کار اومدم خونه و داشتم ناهار می خوردم،

آرینا، عسل مامان اومد گفت: مامانی آشغال رفته تو چشمم.

دیدم چشمش قرمز شده. پرسیدم چیکار کردی؟ چیزی به چشمت خورده؟

گفت: نه. داشتم کتاب می خوندم اینطوری شد.

چشمش رو شستم و بهش گفتم برو استراحت کن تا بهتر بشه.

در همین موقع ماماجی اومدن و گفتند: پرز پتوش تو چشمش

بود من در آوردم.

من که دیگه از دست مشکلات پتویی خسته شده بودم،

شروع کردم به نکوهشش

و به آرینا گفتم:

آخه این چه پتوییه که همش تو رو اذیت میکنه.

یکبار مریضت کرده چون کوچولو بوده و کامل روت رو

نکشیده و مریض شدی.

الان هم که چشمت رو قرمز کرده.

تازه جدیدا هم که همش میگی بینی ام میخاره

حتما پرز پتوییه که میره تو بینی ات.

ببرم بدمش به افغانیه تا ببرتش؟

(آرینا چند وقت قبل یه افغانیه خیلی کثیف و شلخته

تو خیابون دید و پرسید این کیه منم گفتم افغانی

از اون موقع از افغانی میترسه)

بعد هم رو به پتو کردم و گفتم:

چرا همش دخمل منو اذیت میکنی؟

آخه این چه وضعیه ، ببین چشمش چی شده.

همین موقع آرینا گفت اصلا ببر بدش به افغانی تا ببرتش.

من هم از فرصت استفاده کردم و پتو رو در پلاستیک گذاشتیم

و الکی در رو باز کردم و گفتم آقای افغانی

بیا این پتویی رو که آرینای ما رو اذیت کرده ببر.

و در رو بستم.

ولی پلاستیک پتو رو برای اطمینان در کمد قایم کردم

و به مامان گفتم اگه دیدم بی تابی می کنه

میگم بازم برات پس آوردش نکنه ضربه روحی بخوره.

و آرینا به این طریق دست از سر پتویی پاره و پوره برداشت و

من خلاص شدم.

خدا رو ١٠٠ هزار مرتبه شکر.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)