آرینا و دوری خاله یاسی
این روزها کار آرینا شده بهانه گرفتن
و ساعتها گریه کردن برای خاله یاسی.
هر روز عصر که از خواب بیدار میشه کلی گریه می کنه
و التماس که یاسی بیاد.
٥ شنبه که تو اتاقش داشت بازی می کرد شنیدم
که به یکی از عروسکاش می گفت: گریه کن
و بگو خاله یاسی رو می خوام.
بعد خودش جای اون صدای گریه در می آورد و می گفت من
خاله یاسی رو می خوام.
بعد دوباره به نقش خودش بر گشت و گفت:
نه نمیشه. بیخودی گریه نکن خاله یاسی عروس شده و
رفته خونه عمو مجتبی.
الهی من فدات بشم مامان طلا که قبول این موضوع
اینقدر برات سخته.
امیدوارم زودتر با این موضوع کنار بیای.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی