آرینا و کلمات تعجب برانگیز
چند روز پیش صحبت ازدواج بود.
فردای اون روز آرینایی اومد و به من گفت
مامانی آمه منو بغل کن. گفتم چرا
گفت من از ازدواج می ترسم.
چشمام ٤ تا شده بود.
زدم زیر خنده و دو تا ماچ آبدارش کردم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی