دخملی و هدیه فرشته
پنج شنبه صبح قرار بود بریم آزمایشگاه تا من و آرینا
یه آزمایش چکاپ بدیم.
مث دفعه قبل به آرینا گفتم چون خیلی شجاعی و میخوای
بیای آزمایش، فرشته مهربون شب برات جایزه میاره و
میزاره تو صندوق عقب ماشین.
صبح که بیدار شد تا رفتیم تو پارکینگ گفت میشه الان
ببینیم جایزه آورده و برداریمش.
گفتم بله. طبق برنامه هدیه ای رو که دوست داشت
گفتم یاسی خرید و گذتشته بودیم تو صندوق.
تا در صندوق باز شد کلی ذوق کرد.
ماشین برای غنچه!!!!!!!
برداشتش و تا اونجا خوشحال بود.
وقتی رسیدیم گفتم اگه گریه کنی جایزت میره ها.
گفت باشه ولی موقع نمونه گیری حسابی بلوا کرد و بعد
موقع رفتن گفت یعنی جایزه م رفته.
من و بابایی کلی خندیدیم. یه بچه کوچکتر از آرینا بعد ما نوبتش بود
اصلا صداش در نیومد. به آرینا گفتم
وای وای ببین چقدر گریه کردی این از تو هم کوچکتره ولی صداش در نیومد.
آرینا یکم خجالت کشید و این جریان باعث شد خودش رو زودتر جمع و جور کنه.
از دست تو فینگیل.