آرینا و فنچ
دیروز که با آرینایی و ماماجی رفته بودیم بیرون، یه مغازه پرنده فروشی دیدیم.
آرینا هم گفت برای من از این جوجه ها بخرید.
من هم که عاشق حیواناتم.
یه جفت فنچ خریدم.
خیلی نانازن.
آرینا که فکر میکرد مث جوجه ها میشه باهاشون بازی کرد.
ولی وقتی فهمید نمیشه یکم ناراحت نشد.
بعد نشست به نگا کردنشون.
وقتی فنچها آواز خوندن خیلی خوشش اومد.
شب که فنچها رفتن تو لونشون کلی براش جالب بود و
همش نگاشون میکرد و میگفت رفتن تو خونه خوابیدن.
اسمشون رو هم گذاشته مامان فنچ و بابا فنچ.
خودش هم میگه که مامان فنچ رو بیشتر دوست داره.
ولی من بابا فنچ رو بیشتر دوست دارم آخه خوشگلتره.
امروز هم که برای لونه سازیشون نخ و دستمال ریخت تو قفس و
همش گزارش میده که چی بردن و چی مونده.
دیروز هم که از تو سایت براش خوندم حدود چهل روز
بعد لانه سازی تخم گذاری میکنن.
خلاصه کلی منتظره تا جوجه های فنچ رو ببینه.