آرینا و حاجی فیروز
چند روز پیش که از شرکت برمیگشتم خونه
تو راه یه پیرزن دست فروش رو دیدم
که عروسکهای حاجی فیروز بافته بود و می فروخت.
یه دونه برای آرینایی خریدم.
خیلی خوشش اومد.
حالا همش کنارشه، باهاش می خوابه
بیدار میشه غذا میخوره.
خیلی دوسش داره.
براش گفتم که چند هفته دیگه عید نوروزه و باید
سفره هفت سین پهن کنیم و حاجی فیروزم بگذاریم اونجا.
حالا هر وقت که بخوابه و بیدارشه میگه الان باید سفره پهن کنیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی