آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و تولد سه سالگی

1391/8/9 14:19
نویسنده : مامانی
185 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره شنبه شب جشن تولد گرفتیم.

صبح زود بابایی ماشین رو با خودش برد سرکار

تا من موقع برگشت برم و بگیرمش و راحتتر بتونم کارهای

تولد رو انجام بدم.

ساعت ٢ بعد از ظهر در حال برگشت یکراست رفتم

شیرینی تشریفات و یه کیک کفشدوزکی و یه شمع موزیکال و یه شمع شماره

سه خریدم.

اینقدر خوشحال بودم که یادم رفت بگم روی کیک رو بنویسن.

وقتی رسیدم خونه ماماجی یواشکی کیک رو تو یخچال جا دادیم.

چون نمی دونستی تولدته کنجکاوی هم نکردی که این چیه.

بعد هم بردم خوابوندمت تا بتونم خونه رو تزیین کنم.

ماماجی یه ریسه خیلی بلند از بادکنک درست کردند که خیلی

قشنگ شد.

تزئینات که تقریبا داشت تموم میشد یه بادکنک ترکید و بیدار شدی.

البته بگم ها یه چند تایی قبلش ترکیده بود که

چون از صبح حسابی شیطونی کرده بودی

اصلا بیدار نشدی.

وقتی بیدار شدی اومدم بغلت کردم و

آوردمت بیرون تو پذیرایی. تا تزئینات رو دیدی

طبق معمول که حسابی خوشحال میشی و تند تند حرف می زنی

شروع کردی به گفتن جملاتی که هیچکدوم

بهم مربوط نبودن. من که خندم گرفته بود گفتم خوشت اومد؟

گفتی بله مامان جونم.

فدای حرف زدنت بشم الهی.

بعد هم بابایی و خاله یاسی و عمو مجتبی و باباجی هم اومدن

و تولد گرفتیم.

وقتی شمع رو فوت کردی و ما برات دست زدیم

خجالت کشیدی و زود دویدی رفتی

که همه خندیدیم.

خاله یاسی هم برات یه چادر بازی خریده بود که تا دیدیش

گفتی این مال منه میشه برم توش.

و تمام مدت باهاش بازی می کنی.

راستی یادم رفت بگم که چون شما قبلا شام خورده بودی

 ما تا رفتیم شام بخوریم

و سفره شام رو جمع کنیم شما نصفه کله کفشدوزک

رو با انگشت خوردی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)