آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و دعا

1391/8/5 11:15
نویسنده : مامانی
147 بازدید
اشتراک گذاری

 pooh dividerpooh divider

روز تولد آرینایی با بابایی تصمیم گرفتیم

آرینا رو ببریم سرزمین عجایب تا بهش خوش بگذره.

اونجا برای دخملی یه پشمک خریدیم ولی تایه کم ازش خورد

گفت من دوست ندارم.

من و بابایی شروع کردیم به خوردنش.

در حین خوردن من احساس کردم یه براده چوب

داخلش بود ولی تا خواستم از دهانم درش بیارم.

قورت داده شد. گفتم خوب میره پایین.

ولی نرفت و تو گلوی من گیر کرد.

 

تا برگشت خونه مونده بود تو گلوم.

وقتی رسدیم خونه یه لقمه نون خوردم تا بره پایین.

رفت پایین و زیر جناق سینه گیر کرد.

گفتم خدایا چیکار کنم. هر چی خوردم درست نشد.

فکر کردم شاید گلوم رو خراشیده و تا صبح این احساس هم خوب میشه.

اما صبح که پاشدم هنوز همون احساس رو داشتم.

رفتم سرکار و برای همکارم تعریف کردم تا یه مشورت بگیرم.

 یکی از همکارام گفت که سریع برو دکتر و عکس بگیر چون یکی از اقوام ما

همین طوری کارش به جراحی کشید چون دیر رفته بود دکتر

و بدنش عفونت کرده بود.

من هم پاشدم رفتم دکتر عکس هم انداختم.

دکتر گفت هیچی معلوم نیست. اگر تا دوسه روز دیگه احساست خوب نشد و

موقع غذا خوردن درد داشتی احتمالا جایی مونده که دیده نمی شه

 و داره عفونت می کنه و زود باید جراحی کنی.

من که دیگه کاری از دستم بر نمی اومد

فقط خدا رو تمام مدت شکر می کردم که آرینایی اون پشمک رو نخورد.

شب موقع خواب آرینا که از صبح در جریان موضوع بود.

گفت: خدایا گلوی مامانم خوب بشه.

بعد هم به من گفت: خدا صدامو شنید!!!!!!!!!!!!!!!!

من هم حسابی بوسیدمش و گفتم:

قربون دل مهربونت برم حتما خدا دعات رو برآورده میکنه.

صبح که بیدار شدم هیچ اثری از اون احساس بد نبود.

وای که چقدر خدا به این کوچولوها نزدیکه.

درد و بلات به جون مامان که اینقدر مهربونی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان آرشين
5 آبان 91 17:27
تولد آرينا كوچولو مبارك اميدوارم به همه ي آرزوهاي قشنگش برسه