آرینا و تونل وحشت
بعد از قایق سواری روی دریاچه
بابایی گفت بریم باغ وحش.
ولی آرینایی می خواست بره شهربازی.
من هم گفتم پس بریم شهربازی تا آرینایی یه کم بازی کنه.
ولی هیچ بازی نبود که بدرد دخملی بخوره
یا سنش نمی خورد یا خطرناک بود و من ترسیدم سوارش کنم آخه هنوز کوچولوئه.
بالاخره به بابایی گفتم یه تونل وحشت مسخره اینجا قبلا داشت
بیا بریم اونجا که به اصطلاح آرینا طلا قطار سواری کنه
ولی نگو تو این چند ساله که من نرفته بودم شهربازی اونجا هم جدید شده بود
ما از همه جا بی خبر بلیط گرفتیم.
دم در نوشته بود از پذیرفتن بانوان باردار و اطفال کمتر از 3 سال معذوریم
ولی به ما بلیط دادن و نگفتن هم که بچه رو نبرید.
من رو پیش زمینه ای که از قبل داشتم و وقتی بچه بودم می رفتم
فکر می کردم داخل تونل نیمه تاریکه و ماکتهاش خنده دار
ولی تونل تاریک تاریک بود اونقدر که به محض ورود به داخل تونل آرینا گفت من
نمی خوام اینو سوار شوم.
من هم که نگران بودم که نکنه آرینا بترسه
موبایلم رو روشن کردم تا به هوای مار بازی
سرش رو گرم کنم.
ولی توی اون تاریکی صداهای مسخره ای می اومد که برای بچه ها ترسناک بود.
بالاخره تموم شد و اومدیم بیرون.
ولی من نگرانم دختری ترس از تاریکی بگیره
عجب کاری کردم ها