آرینا و واکسن
امروز می خوام در مورد واکسنهات برات بگم.
چه روز بدی بود اون روز که واکسن دو ماهگی زدی.
اولش یه کم گریه کردی ولی وقتی بهت
شیر دادم آروم شدی. تا سه ساعت درد نداشتی و خوشحال بازی می کردی.
ولی یه دفعه زدی زیر گریه اونم چه گریه ای.
از درد کبود شده بودی.
اصلا جرات نمی کردم جات رو عوض کنم.
تب هم داشتی ٣٩ درجه.
دیگه کلافه شده بودی شیر هم نمی خوردی.
استامینوفن هم تاثیر چندانی نداشت.
من و ماماجی تا صبح بیدار بودیم و تبت رو چک می کردیم.
تازه مچ پاهاتم نگه داشته بودیم که یه وقت پات رو تکون ندی.
چون کوچکترین حرکت پات منجر به ضعف کردنت از گریه می شد.
من مردم و زنده شدم.
تا یکروز و نیم درد و تب داشتی ولی کم کم
آروم شدی.
شدت درد تو ٤ ماهگی کمتر و تو ٦ ماهگی هم کمتر بود
ولی خیلی واکسنهای بدی بود.
تا یکسال و نیمگی راحت بودیم ولی باز اون روز هم مثل
دوماهگی بود.
الهی بمیرم خیلی اذیت شدی.
از واکسن ١٨ ماهگیت فبل هم گرفتم.
مثل پرنسس ها نشسته بودی و پاهات رو اصلا تکون نمی دادی.
فقط دستور می دادی که این و می خوام و اونو برام بیارین.