آرینا و محرم
امشب من و بابایی گفتیم چون فردا تعطیله
آرینایی رو ببریم هیئت ببینه.
اول فکر کردیم که پیاده بریم ولی من گفتم نه شاید سرد بشه و دختری
خدای نکرده سرما بخوره.
پس با ماشین رفتیم. خیلی از خونه دور نشده بودیم که دیدیم یک هیئت داره می یاد.
یک کنار وایسادیم تا بیان رد بشن.
که یکدفعه کولاک شروع شد.
با چنان سرعتی برف و بارون می بارید که در عرض چند دقیقه تمام خیابونها و ماشین ها سفید شدن.
همه هیئت ها هم فرار کردن و رفتن ما هم دور زدیم و اومدیم خونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی