آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

آرینا و خواب3

1390/9/10 15:01
نویسنده : مامانی
293 بازدید
اشتراک گذاری

آرینا طلا، جونم برات بگه که

دوباره افتادی رو دنده لج و نمی خوای تو تختت بخوابی

من نمی دونم چرا جدیدا هر چند وقت یکبار هوس ییلاق و قشلاق می کنی

و می گی نمی خوای تو تختخواب خودت بخوابی.

باشه چه کنیم  دخمل طلایی دیگه.

دیروز چون ظهر نخوابیده بودی شب خیلی خسته بودی و بعد شام

ساعت یک ربع به ده شب روی پتویی عزیزت دراز کشیده بودی

که گفتی مامان من شیشیر تو لیوان قشنگه می خوام

منم گفتم یه چند لحظه صبر کن الان می رم میارم.(برای اینکه صبر کردن رو یاد بگیری)

یهو دیدم خوابت برده خیلی غصه خوردم و عذاب وجدان گرفتم .

رفتم و توی لیوان سوراخدار شیر ریختم که بتونی خوابیده بخوری

 و تا گذاشتم دم دهانت شروع کردی به خوردن.

بعد از ٥ دقیقه بغلت کردم و بردم گذاشتمت تو تختت

 ولی فوری بیدار شدی و گریه کردی که منو ببر همون جا.

 باز برت گردوندم سر جای اول .

 بعد ١٠ دقیقه خواستم بغلت کنم که باز بیدار شدی و گریه کردی.

بابایی گفت فعلا ولش کن بذار خوابش سنگین تر بشه.

بعد نیم ساعت بالاخره با هر سختی بود بردیمت تو تختت گذاشتیم 36_1_50.gif

و خوابیدی و وقتی ساعت ١٢ من رفتم که بخوابم

بیدار شدی و گفتی بیا منم ببر. نمیدونم از کجا خبر شدی.

چه درد سرت بدم

چون شام کم خورده بودی خواستی بازم برات شیر بیارم

 و منم این کارو کردم .

بعد خوابیدی ساعت ٢ شب بیدار شدی و گفتی

 من جیش کردم مامان منو عوض کن

(چون کم کم داری یاد می گیری که جیشتو بگی اگه خیس بشی بدت میاد و فوری میای میگی)

 اول گفتم صبح عوضت می کنم ولی بعد پشیمون شدم

و بردم شستمت  دوباره پمپرزت کردم.

تا خواست خوابم ببره گفتی مامان من شیشیر می خوام.

باز رفتم و برات شیر آوردم چون می دونستم غذا کم خوردی و حتما گرسنه ای.

حالا دیگه ساعت ٣ شب بود خوابیدی

و ٧ صبح بیدار شدی گفتی من شیشیر می خوام بازم آوردم .

 بعد گفتی گارفیلدی رو هم می خوام رفتم آوردم

چند دقیقه بعد که چشمم دوباره گرم شده بود گفتی من تشکیمو می خوام

اینار هم رفتم آوردم و چون خیلی کلافه شده بودم 36_1_4.gif

با عصبانیت گفتم اٍااااااااااااااااااا بگیر بخواب دیگه هی اینو می خوام اونو می خوام الان شبه مثلا.

بالاخره ساعت ٨ صبح باز خوابیدی

 و من ساعت ٥/٩ بیدارت کردم چون حدودا ١٢ ساعت بود که بجز شیر چیزی نخورده بودی

 و گفتم حتما حسابی گرسنه ای.

چه شبی ساختی برام مامانی عسلی طلا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)