آرینایی و خواب
بعد از اون روزی که سر موضوع
خوابیدن با دختری قهر کردم و
نتیجه خوب بود.
یه شب موقع خواب
دختری اومد و گفت: مامان اجازه داری(اجازه می دی) من پیش خاله یاسی بخوابم.
من خیلی جا خوردم.
اونقدر مظلومانه گفت که اصلا دلم نیومد بگم نه.
نشستم و بهش گفتم: فقط امشب اشکالی نداره ولی از فردا
باز باید سر جات بخوابی. گفت باشه و خوشحال پتویی رو کشید و رفت
پیش خاله یاسی ولی اونجا نخوابید و
گفت می رم پیش مامانم بخوابم.
انگار فقط می خواست مطمئن بشه که مجبوره تو تختش بخوابه یا دلخواه خودشه.
از دست این شیطونکی و کارهاش.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی