آرینا و فردای تولد
آرینا طلا شب تولدش کلی رقصید و خوشحالی کرد
همش گفت تبیوک بخونید تا من بی اقصم.
من اصلا فکرش رو نمی کردم که این قدر بهش خوش بگذره.
فردا صبحش تا ساعت 11 خوابید
وقتی خاله یاسی رفت و بیدارش کرد
ازش پرسید:
چقدر می خوابی تنبل باشی.
دختری جواب داده:
دیشب رقصیدم خسته شده بودم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی