آرینا و بیماری خاله یاسی
خاله یاسی مریض شده بود و نمی تونست
بیاد خونه ماماجی.
آرینا هم که دلش برای خاله یاسی تنگ شده بود
گفت زنگ بزنین می خوام با خاله یاسی صحبت کنم.
تا گوشی تلفن رو گرفت شروع کرد به خوندن:
اتل متل توتوله
حال خاله یاسی چه جوره
او غصه بر لب داره
مریض شده تب داره
لپاش گرمه و سرخه
میزنه شبها سرفه
خسته و کم کار شده
انگاری بیمار شده
میلرزه اشک میریزه
توی بدن اون یه چیزه
نکنه که اون ویروسه
روی خاله یاسی میبوسه
خاله یاسی از خوشحالی جیغ میزد
و میگفت فدات بشم نخودچی
الان دیگه خوب خوب شدم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی