آرینا و آریسا
پنج شنبه عصر عمو رضا و خانواده برای شام اومدن خونه ما.
آرینا و آریسا از همون لحظه اول شروع کردن به بازی.
خیلی خیلی بازی کردن و خندیدن.
یه یکساعتی هم برق رفت که بازی تو تاریکی بیشتر بهشون
خوش گذشت.
این دفعه واقعا حسابی به آرینا خوش گذشت.
فقط نیم ساعت آخر که دکتر بازی میکردن، آریسا به عنوان دکتر غنچه رو انداخت زمین.
حالا چرا نمیدونم.
کلی به آرینا برخورد و دعواشون شد.
ولی زود همدیگر رو بغل کردن و آشتی کردن.
امروز از صبح همش آرینا میگفت حوصله ام سر رفت
چرا کسی نیست شیطونی کنیم.
خاطره اون شب هم با انداختن غنچه توسط دکتر آریسا در
ذهنت موندگار شد عزیز مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی