دخملی و مسافرت رشت 2
پنج شنبه صبح زود حرکت کردیم.
در مجتمع توریستی آفتاب صحرا برای صبحانه ایستادیم.
رادین به محض دیدن آرینا پرید بغلش و شروع کرد به بوسیدنش.
خوردن صبحانه دسته جمعی خیلی به آرینا مزه داد و
تا موقع برگشت هم ازش تعریف میکرد.
یه دفعه به باباییش گفت دیدی اگه نمیومدی چه کیفی رو از دست میدادی.
ما کلی خندیدیم.
حدود ظهر رسیدیم و آرینا با ارسلان حسابی بازی کرد.
قرار شد فردا حدود عصر بریم ماسوله.
همون روز عصر هم رفتیم یه مرکز تجاری بزرگ نزدیک ساحل دریا
که هوا حسابی سرد شد و مجبور شدیم یه ساق شلواری براتی
آرینا بخریم تا گرم بشه آخه شلوارک پوشیده بود.
موقع حرکت هوا خوب بود و من فکرش رو نمیکردم دم غروب اینقدر سرد بشه.
بعد هم تو اون سرما رفتیم و یخ در بهشت خمام که خیلی معروف بود خوردیم.
من که دیگه لرزم گرفته بود.
فردا هم رفتیم ماسوله که به خاطر داشتن پله های زیاد حسابی به آرینا
خوش گذشت و یه عکس هم با لباس محلی گرفت.ولی رادین حسابی اذیت کرد .
موقع عکس گرفتن شروع کرد به گریه و اصلا ساکت نمیشد.
شام هم رفتیم دوش کباب خوردیم که حسابی چسبید.
خیلی خوش گذشت مخصوصا که ماماجی هم با ما بودن.