دخملی و سفر بابایی
خب بالاخره بعد از کلی کار و برنامه ریزی بالاخره بابایی
امروز رفت حج.
تو فرودگاه کلی گریه کردی و اول گفتی منم باهاش میرم.
بعد که دیدی من نمی تونم بیام، مونده بودی بودی چیکار کنی.
با که بری.
در آخر رضایت دادی که بابایی بره ولی سوغاتی برات بیار.
شب قبل هم یکی از صد دلاری هاش رو برداشته بودی که این یه دونه پول مال من.
از دست تو فینگیل که فکر میکنی چون یدونه س پس کمه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی