آرینا و پارک ژوراسیک
امروز بعد از نهار با خاله یاسی اینا رفتیم
پارک ژوراسیک.
برای ما خیلی مسخره بود ولی آرینا خیلی خوشش اومد.
تو راه ما داشتیم راجع به این موضوع
صحبت میکردیم که گفتن دایناسورها در اندازه واقعی هستن؟ مگه ممکنه؟
نگو آرینا که میشنید فکر کرد اینا همه واقعی هستن.
اونجا همش میگفت مامانی منو نخورن.
گفتم مگه عروسک میشه چیزی بخوره؟
گفت نه آخه اینا در اندازه واقعی هستن.
فدات بشم که اینقدر صحبتهای بنظر ساده ما برات مهمه و
اینقدر فکرت رو مشغول میکنه.
بعد از اینکه متوجه شدی جریان از چه قراره حسابی عکس گرفتی و
با رادین عسلی خوش گذروندین.
راستی هوا خیلی سرد بود حسابی یخ زدیم.
آخر هم از مغازه اونجا دو تا دایناسور خریدین.
مال رادین کوکی هستش و مال تو هم پلیشی.
اسمش رو هم گذاشتی سُر.
کودکی شما چقدر با ما متفاوته عزیزترینم.
ای جونم ،فداتون بشم که اینقدر همدیگر رو دوست دارین.
اون فینقیل که تا تو رو میبینه ذوق میکنه.