بالاخره آرینایی رو بردم دم در. همسایه روبرویی کلی چوب آتیش زده بود و کلی هم مهمات داشت. از فشفشه (به قول آرینایی فشون فشون) و ترقه گرفته تا آبشار و ... آرینا هم ٣ تا بالن آرزو فرستاد بالا. همسایه ها کلی بالن روشن کردن. آسمون خیلی قشنگ شده بود. تازه آرینایی از روی آتیش هم پرید و فشفشه روشن کرد. خیلی بهش خوش گذشت. کلی آتیش سوزوند وروجک مامان ...