آریناآرینا، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

آرینا کوچولوی ما

آرینا ۱۳ ساله✨️

دخملی وفلوت

بالاخره دوره بلز تموم شد و رفتی سراغ فلوت. استادت خیلی ازت راضیه و میگه اگر همینطور خوب پیش بری به زودی میتونی ساز تخصصی رو شروع کنی. بین خودمون باشه عاشق اینم که بشینم و پیانو زدنت رو تماشا کنم. امیدوارم خودتم همین ساز رو انتخاب کنی. خوشحالم که یکروز میتونی برای دل خودت بنوازی عزیزکم. ...
14 تير 1395

دخملی و سی دی جشن غنچه ها

امروز با هم رفتیم مدرسه فردوس و سی دی جشن پایان سالت که حاصر بود گرفتیم. خیلی معذب بودی و من از اینکه دلبستگی خاصی به این مدرسه نداری خوشحالم. سی دی جشن هم عالی بود و کلی با دیدنش ذوق کردیم. شاد و سلامت و امیدوار باشی یدونه مامان. ...
29 خرداد 1395

دخملی و مدرسه جدید

امروز صبح رفتیم مدرسه جدید تا برگه سنجش رو برات بگیرم. آخه امسال کلاس اولی هستی عشقم. تاریخ 22 خرداد باید بریم برای سنجش. مدرسه جدید خیلی با قبلی فرق میکنه. اونجا کلی نقاشی رو دیوارهاش بود. ولی اینجا چون مجتمع هست اصلا نقاشی نداره. بعدشم چون دولتیع ساختمون قدیمی و رنگ و رو رفته ای داره. ولی در عوض تا دلت بخواد بزرگه. دلم شور میزنه خداکنه مدرسه خوبی باشه. به امید روزهای خوش آمدن بابانوئل و جشنهای کریسمس میمونیم. چون اینجا مدرسه اقلیتهای مذهبیه. خود من هم اینطور مدرسه ای رفتم و خاطرات خوبی ازش دارم. همه تلاش من و بابایی برای اینه که تو شاد و خوشحال و موفق و سربلند باشی. ...
17 خرداد 1395

دخملی و تعطیلات

امروز صبح رفتیم پیک نیک پارک چیتگر. قبلش دخملی اصرار کرد که بریم پارک جوانمردان. همونجا که آخرین اردوی مدرسه رو رفته بود. بعد از یکساعت گشتن و گشتن پارک رو پیدا کردیم. دیدیم ای وای جای آتیش روشن کردن نداره. ناهار ما هم جوجه بود. پس راه افتادیم رفتیم طرف چیتگر. وااااااااااااای که چقدر شلوغ بود. کلی گشتیم تا یه جا برای نشستن پیدا کردیم. همین که ناهار رو درست کردیم و خواستیم بخوریم دیدیم یه دود غلیظ از پشت تپه میاد. چند دقیقه بعد هم مسئولای پارک با موتور اومدن و پیاده شدن و دویدن به همون سمت. ما تازه مشغول خوردن ناهار شده بودیم که اومدن و گفتن پشت تپه آتیش گرفته و داره خیلی سریع...
14 خرداد 1395

دخملی و پایان ترم زبان

ترم سه کودکان هم تموم شد. باز هم نمره ات 100 شد. نمره کامل رو آوردی. استاد خیلی ازت راضی بود و خیلی دوست داشت. هر وقت منو میدید میگفت ما شاء الله. چقدر آرینا باهوشه. جایزه هم دو تا سی دی اوریجینال باب اسفنجی و ماشینها گرفتی. با اشتیاق نگاه میکنی و تلاش میکنی بفهمی چی میگن. فدات بشم من یدونه ...
6 خرداد 1395

دخملی و جایزه کولو

از اول ماه با هم قرار گذاشتیم که ان شاء الله خوب غذا بخوری و وزنت رو تا آخر ماه یک کیلو افزایش بدی. در عوض مامانی برات یه عروسک مریض شو جایزه بگیرم. بعضی روزها خوب بودی و بعضی روزها مایوس کننده. تا اینکه بالاخره موفق شدی. خیلی خوشحالم. امروز هم با ماماجی صبح زود رفتیم بازار بزرگ بخش اسباب بازی و تو یه عروسک مریض شو خریدی. اسمش رو هم گذاشتی مانیسا. خیلی دوسش داری. ...
30 ارديبهشت 1395

دخملی و جشن پایان سال پیش دبستانی

مدرسه هم بالاخره تموم شد. دیروز جشن پایان سال بود و یه دکلمه خیلی قشنگ تو جشن خوندی با بال فرشته، فرشته کوچولو من. دو تا سرود و نوازندگی بلز برای گروه نمایش خاله سوسکه هم از دیگر هنرنمایی هات بود. امیدوارم در پناه خدا پله های ترقی رو یکی بعد از دیگری با سلامتی و شادی طی کنی. ...
29 ارديبهشت 1395